بایگانی دسته‌ها: سرکوب افشاگری

چرا نخبگان و قدرتمداران از بیدار شدن سر باز میزنند؟

متن زیر از فایل صوتی آموزشی فرانک اوکالینز که در تاریخ 5 فوریه 2014 ضبط و پخش شده, به عنوان نمونه ای از نوشته های او در مخالفت با تئوصوفیسم و جنبشهای قرن نوزدهمی که خود را معنوی و آگاهی بخش میخواندند برای استفاده خوانندگان محترم فانوس ترجمه شده است.

focollins splash tiff.jpg

امشب میخواهم درباره اینکه چه کسانی در سراسر سیاره ما در حال بیدار شدن هستند و چه کسانی نیستند حرف بزنم, و اینکه چرا از یک طرف نشانه های باورنکردنی تغییر را در چهارگوشه جهان میبینیم و از طرف دیگر بسیاری از نخبگان, قدرتمندان و مشاهیر از دیدن این تغییر سر باز میزنند و به رفتارهای عجیب و خودپرستانه خود ادامه میدهند. چرا رساندن پیام به نخبگان, خانواده های بانکدار و صاحب صنعت و به ثروتمندان و مشاهیر تا این حد سخت یا غیر ممکن به نظر میرسد؟ چرا در مسیری قدم میزنند که منجر به از میان رفتنشان خواهد شد؟ دلیل این شهوت برای مصرفگرایی ناپایدار و خودنمایانه چیست؟

اگر شنونده برنامه های یوکادیا بوده باشید با مفهوم «موندی»* آشنا هستید. «موندی» 450 سال پیش توسط چند تاجر و نخبه سیاسی طراحی شد تا قدرتی بسیار فراتر از آنچه رایج بود را به دست آورند و حفظ کنند. آیا همه چیز «موندی» است؟ موندی با دانشی مشابه آنچه در یوکادیا مطرح شده طراحی شد, اما با شرارت فراوان و با هدفی رذیلانه.

شواهد فراوانی در جهان, در فیلمهای هالیوود و در رسانه ها وجود دارد, در فیلمهایی که به دست همین نخبگان و خانواده های صاحب صنعت ساخته شده, فیلمهایی مانند چشمان تمام بسته, که میتوان دید این افراد هیچ اطلاعی از حقیقت «موندی» ندارند. بله چند نفری در در کلیسای کاتولیک و چند نفری از بلندمرتبگان یهودیت هستند که دانش تاریخی «موندی» را دارند, اما قدرتمندان امروزی که در نشستهای داووس سوئیس حاضر میشوند, چند ده نفری که ثروتشان بیش از ثروت جمعی بیش از 4 میلیارد جمعیت روی زمین است, هیچ اطلاعی از معنویت حقیقی یا ارتباط حقیقی با هرگونه ارواح مثبت یا منفی ندارند.

چرا این افراد که بعضی از آنها به طرزی باورنکردنی ثروتمند و قدرتمند هستند اینچنین از جهانی هستی بزرگتر منفک شده اند؟ و چرا هنوز فکر میکنند که کاملاً به منبع و قدرتی ماورا الطبیعی متصل هستند؟ و چرا این انفکاک عجیب با تداوم قربانی کردن اطفال, سو استفاده جنسی از اطفال, آمیزش جنسی گروهی و استفاده از مخدرها ادامه پیدا کرده است؟ آیا میتوان این وجود این حباب توهم بزرگ را با نخبگانی در میان گذاشت که ناموثر بودن آنچه انجام میدهند را با قدرت معنوی اشتباه گرفته اند؟

اجازه بدهید از دیوانگیی که در قرن نوزدهم آغاز شد شروع کنیم تا بتوانیم آنچه امروز اتفاق می افتد را توضیح دهیم: انفجار فریبکاری در جهان. هرگز در تاریخ جهان چنین انفجاری از متون تقلبی, عقاید تقلبی, اساتید تقلبی و مرام های تقلبی نداشته ایم که در قرن نوزدهم. این فریبکاری تجارتی پر رونق بود. صاحبان صنعت در انگلستان قرن نوزدهم که از کار کشیدن از استخوانهای کودکان نحیف در معادنشان و کارگران مجانی در زندانها فربه شده بودند به شدت در پی آن بودند که با وعده نامیرایی و آموزش چگونگی گریز از روز قضاوت نهایی ثروت خود را بیشتر و مستحکم تر کنند. این رفتار بزرگترین نشان و سمبل انگلستان دوره ویکتوریا شد.

خانواده های ثروتمند بانکداران جلساتی با فریبکاران, جهان دیده ها, شعبده بازان, جادوگران سطح پایین و دروغگویان بی شرم برگذار می کردند تا بتوانند به توده های مردم بقبولانند که میتوانند با ارواح درگذشتگان تماس برقرار کنند, میتوان به تسخیر شیاطیان در آمد, و میتوان به نور حیات دسترسی پیدا کرد. صحبت از فراماسونری نیست هرچند فراماسونری هم نتوانست از این دیوانگی قرن نوزدهم بگریزد. فراماسونری تحت تاثیر تئوری های غلط مصر باستان قرار گرفت. صحبت از فریبکارانی است که برخی از بدنام ترین فرقه های یکصد و اندی سال گذشته را بنا گذاشته اند.

این فریبکاران از فیلمهایی استفاده میکردند که به ادعای آنها ارواح را نشان میداد. در آن زمان بسیاری از مردم تصویر متحرک ندیده بودند و تصویر متحرک و نمایش آن تازه بود. با دیدن بعضی از این فیلمها بسیاری از تماشاچیان به دروغهای این فریبکاران ایمان آورند. اما چیزی بسیار مهمتر هم اتفاق افتاد: این فریبکاران متون دینی دروغین و پیشگویی های دروغین هم تولید کردند تا نه تنها دروغهایی پیچیده تر و به ظاهر پیشرفته تر در قالب متن ایجاد کنند, بلکه خود را به مثابه نیمه خدایان یا رهبران فرقه به مردم بشناسانند. برخی از عجیب ترین, متناقض ترین و مضحک ترین متون توسط این فریبکاران و با عنوان آموزه های طلیعه عصر نو ایجاد شد. نوشته های به شدت دیوانه وار هلینا بلاواتسکی در کتاب «پرده برداشتن از ایسیس» از این جمله است. نوشته های الیستر کراولی نیز که معتاد به مخدر و لذت جنسی بود و برخی از پوچ ترین و دیوانه وار ترین نوشته های موجود درباره کابالا به قلم او است, و با هدف تحت تاثیر قرار دادن خانواده های یهودی ثروتمند نوشته شده است. بخش عمده این نوشته ها کپی برداری رقت انگیز از کارهای جان دی است که چند صد سال پیشتر نوشته شده بودند. موفقیت کراولی در لوای یک فریبکار در این بود که خود را به عنوان تجسم پوست و گوشتی شیطان یا لوسیفر معرفی میکرد. و چه فرقه ها و اجتماعاتی که به دنباله این آیینهای دروغین ایجاد نشده اند.

Untitled.png

منظور این است که هدف کسانی که این چرندیات را تولید کردند پول بود. هیچ یک از این نوشته ها و آیینها, اجازه دهید تاکید و تکرار کنم, هیچ یک از آنها, هیچ یک واجد اعتبار یا قدرت روحی نیست. پس چرا این فریبکاری ادامه یافت؟ این تداوم وامدار کنترل ذهن بود که خود حاصل تولد روانشناسی و روانکاوی بود. برای آنها معلوم شد که مهم نیست که هیچ اعتبار روحی واقعی در تجاوز به دختران خردسال یا سو استفاده جنسی از کودکان یا مصرف مقادیر فراوان مخدر یا پوشیدن رداهای کلاه دار از جنس ساتن سیاه وجود ندارد؛ اگر شرکت کننده در این مراسم اعتقاد به قدرت روحی این مناسک و رفتارها دارد, این مناسک واجد قدرت هستند. صحبت از قدرت ذهن است, قدرت اعتقادات. برای آنها معلوم شد که این دقیقاً همان چیزی است که خانواده های صاحب بانک و صنعت برای افزودن بر قدرتشان لازم دارند. آنها از فکر اینکه روزی مردم بیدار خواهند شد دچار وحشت شده بودند, اما اکنون به لطف این فریبکاران و چرندیاتشان, و به لطف علم دروغین و تقلبی روانکاوی و روانشناسی دوباره احساس قدرت میکردند. این سرودها و آینهای بی معنا که ادعای ایجاد ارتباط با قدرتی برتر و شیطانی داشتند به آنها احساس قدرت مجدد میدادند.

فریبکاران چند ابزار اصلی در دست داشتند که هنوز هم بخشی از مشکل امروزین هستند. این چند ابزار عبارتند از:

  • مجموعه ای سطحی از سمبلها برای ایجاد یک فلسفه ترکیبی و متناقض
  • ترویج این ایده دروغین که ما تحت این سمبلها همه یکی هستیم
  • استفاده از کنترل ذهن توسط این فریبکاران برای پیش بردن اهدافشان
  • ذهن گله ای و گروهی مردمی که افکار و اعمالشان مشترک است
  • حمله همیشگی به اعضای گروه, حمله ای که غالباً از طرف خود اعضا علیه خودشان انجام میشود
  • استفاده از لذت جنسی و مخدر به عنوان پاداش و به عنوان مسیری به طرف آگاهی برتر

اینها ابزار کار فریبکاران و فرقه ها هستند. اجازه دهید از شما سوالی بپرسم: چگونه میتوان کسی را که خود رهبر فرقه است از فرقه بیرون آورد؟ تکرار میکنم: چگونه میتوان کسی را از فرقه ای بیرون آورد در حالی که او خودش رهبر فرقه است؟ چگونه میتوان کسی را از فرقه ای آزاد کرد در حالی که او تنها عضو فرقه است؟ این تکامل طبیعی کنترل ذهن است. تکامل از فریبکاران چرندباف و معنویت دروغینشان به طرف فرقه های سفارشی. فرقه هایی که مانند کت و شلوار بر تن تک تک افراد دوخته میشوند. این تله ای بی عیب و نقص, یک ویروس ذهنی بی عیب و نقص است. زندان سفارشی قرن بیست و یکم, زندانی فردی و ساخته شده به فراخور تک تک افراد برای اطمینان از اینکه هیچ کس فرار نخواهد کرد. چرا که این زندان به شکلی طراحی شده که تک تک امیال ما را سیراب کند و ما را از تک تک ترس هایمان در هراس و وحشت نگه دارد.

به همین دلیل است که نمیتوان به دل و ذهن نخبگان و قدرتمندان نفوذ کرد. آنها اعتقاد دارند که مناسک و رفتارهای چرندشان حقیقت دارد. امروز سر و کار ما با چند هزار فرقه نیست, ما با میلیونها فرقه سر و کار داریم, و هالیوود, شبکه های اجتماعی, و جهان مدرن امروز عامل تثبیت کننده این واقعیت هستند.

پایان

منبع

*موندی: در تعریف عمومی و رایج به معنای جهان و هرچه در آن است میباشد. فرانک اوکالینز این عبارت را به معنای جهان زیرین و جهنم بر روی زمین استفاده میکند.

رسانه های گروهی در خدمت گمراه کردن افکار عمومی درباره سوریه

به قلم استیون کینزر- 18 فوریه 2016

AFP_7Z62S.jpg

اعضای جدید برای جنگیدن در کنار اپوزیسیون شهر حلب در سوریه تعلیم میبینند

پوشش خبری جنگ سوریه به عنوان یکی از شرم آورترین فصلهای تاریخ فعالیت رسانه های آمریکایی شناخته خواهد شد. گزارش قتل عام اخیر در شهر باستانی حلب این گفته را اثبات میکند. کنترل شهر حلب در طول سه سال گذشته در دست جنگجویانی خشن بوده است. موجی از سرکوب آغازگر فرمانروایی آنها بود. در اخطارهایی که خطاب به شهروندان و بر روی دیوارهای شهر نصب کردند چنین نوشته شده بود: «فرزندانتان را به مدرسه نفرستید. اگر آنها را به مدرسه بفرستید کوله پشتی آنها مال ما و کفنشان مال شما خواهد بود.» به منظور جذب کارگران بیکار به عنوان جنگجو, کارخاجات را تخریب کردند و ماشین آلات کارخانجات را به غارت برده و برای فروش به ترکیه فرستادند.

مردم حلب بالاخره این ماه بارقه ای از امید دیدند. ارتش سوریه و متحدانش دست به کار بیرون راندن جنگجویان از شهر شدند. هفته گذشته کنترل نیروگاه اصلی شهر را بازپس گرفتند. برق شهری ممکن است به زودی به خانه ها بازگردد. ممکن است کنترل جنگجویان بر شهر به زودی به کل از آنها بازپس گرفته شود.

جنگجویان همچنان که به دست نیروهای ارتش سوریه و روسیه از شهر بیرون رانده میشوند, ویرانگری میکنند. یکی از ساکنین حلب در رسانه های اجتماعی نوشته  «شورشی های میانه رو که از طرف سعودی و تکیه حمایت میشوند محلات مسکونی حلب را زیر بارانی از موشکهای هدایت نشده قرار داده اند.» تحلیلگر مستقر در لبنان, مروا اوسما, پرسیده «ارتش عربی سوریه که توسط رئیس جمهور بشار اسد رهبری میشود و متحدانش, تنها نیروی موجود در شهر هستند که علیه داعش میجنگند. آیا منظورتان این است که تنها سیستم در حال جنگ با داعش را تضعیف کنید؟»

این نوشته ها با روایت واشینگتن در تضاد است. به همین دلیل عمده رسانه های امریکایی درست خلاف آنچه در حال وقوع است را گزارش میکنند. بسیاری از گزارشهای جدید چنین روایت میکنند که حلب در سه سال گذشته «منطقه آزاد شده» ای بوده که اکنون در حال فرو رفتن در نکبت است.

به مردم امریکا گفته میشود که مسیر درست در سوریه جنگیدن با رژیم اسد و شرکای روسی و ایرانیش است, که باید امیدوار باشند اتحادی از امریکایی ها, ترکها, سعودیها, کردها و «اپوزیسیون میانه رو» پیروز این جنگ شوند.

این تنها چرندیاتی معوج است اما نمیتوان مردم امریکا را برای باور کردن این چرندیات سرزنش کرد. هیچ اطلاعات واقعی درباره طرفین متخاصم, اهدافشان, یا تاکتیکهایشان در دست نیست, و رسانه ها مقصر اصلی در اینباره هستند.

بیشتر مجلات, روزنامه ها و شبکه های خبری امریکایی, تحت فشار مالی شدید از تعداد گزارشگران بین المللی خود کاسته اند. عمده خبرهای مهم امروز جهان توسط گزارشگران مستقر در واشنگتن تهیه میشود. در چنین شرایطی اعتبار و دسترسی به اطلاعات بسته به پذیرفتن الگوی رسمی است. گزارشگرانی که وقایع سوریه را گزارش میکنند با پنتاگون, وزارت امور خارجه, کاخ سفید, و «خبرگان» اتاقهای فکر  هماهنگ هستند و فکر میکنند گزارشهایشان همه جانبه است. نتیجه, این گزارشهای ساده انگارانه و یکدست درباره سوریه است.

هستند گزارشگران آمریکایی و غیر آمریکایی شجاعی که در منطقه جنگی حضور دارند و گزارشاتشان در تضاد با گزارشهای تهیه شده در واشینگتن است. این گزارشگران با به خطر انداختن جانشان در پی کشف حقیقت درباره جنگ سوریه هستند. گزارشهای آنها اغلب نوری بر ظلمت گزارشهای فله ای و یکدست موجود می اندازد. با این حال صدایشان در این هیاهو به بسیاری از مصرف کنندگان اخبار نمیرسد. گزارش کردن از داخل منطقه جنگی غالباً در سایه گزارشهای یکدست واشینکتن نادیده گرفته میشود.

گزارشگران مقیم واشینگتن میگویند یکی از قدرتهای مهم در سوریه «النصره» است و این گروه را متشکل از «شورشیان» یا «میانه روها» نشان میدهند, و نه شعبه ای از القاعده. تصویری که از عربستان سعودی به دست میدهند تصویر جنگجویان راه آزادی است, حال آنکه عربستان سعودی در حقیقت حامی اصلی داعش است. ترکیه سالهاست حکم نوار اتصالی را دارد که جنگجویان خارجی از طریقش به گروههای ترور داخل سوریه میپیوندند, اما چون آمریکا میخواهد روابط خود با ترکیه را حفظ کند کمتر در اینباره میشنویم. به علاوه, کمتر خبری در اینباره میشنویم که ترکیه در پی قتل کردهای جنگجو و سکولاری است که ما خواهان تحت حمایت گرفتنشان هستیم. تمام فعالیتهای ایران و روسیه در سوریه به عنوان فعالیتهایی منفی و  برهم زننده ثبات نمایش داده میشوند, تنها به این دلیل که فاعل این اعمال, این دو کشور هستند و به این دلیل که مقامات واشینگتن که به رسانه ها خط میدهند چنین میخواهند.

تاثیر این اطلاع رسانی غلط به طور اجتناب ناپذیری به کارزارهای تبلیغاتی کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا هم رسیده است. در مناظره اخیر در میلواکی, هیلاری کلینتون ادعا کرد تلاشهای صلح آمیز سازمان ملل در سوریه بر اساس «موافقت نامه ای که من در ژوئن 2012 در ژنو برایش مذاکره کردم» انجام میشود, و این کاملاً خلاف واقعیت است. وزیر امورخارجه سال 2012, کلینتون, به ترکیه, عربستان سعودی, و اسرائیل پیوست تا همگی نقشه صلح کوفی عنان را از بین ببرند, زیرا این نقشه مطابق خواسته های ایران بود و از ماندن اسد در قدرت, دستکم به طور موقت حمایت میکرد. هیچ یک از شرکت کنندگان در مناظره میلواکی اطلاعی از این مطلب نداشتند تا ادعای او را به چالش بکشند.

شاید سیاستمداران به خاطر تحریف اعمال گذشته شان بخشیده شوند, شاید عذر دولتها به خاطر تشویق و تبلیغ روایتی از وقایع که به نفعشان است پذیرفته شود, اما خبررسانی و روزنامه نگاری باید از صاحبان قدرت و اجبارشان دور بماند. در بحران سوریه, خبرنگاری در این زمینه عملکردی به شدت ناموفق داشته.

تفکر رایج درباره آمریکایی ها این است که نسبت به جهان اطراف خود در جهالت به سر میبرند. این گفته درست است اما درباره مردم سایر کشورها هم صدق میکند. اگر مردم کشور بوتان یا بولیوی درباره وقایع سوریه اطلاعات درستی نداشته باشند, این نادانیشان تاثیر واقعی بزرگی ندارد. جهالت ما -امریکاییان- اما خطرناک است زیرا ما بر اساس جهالتمان عمل میکنیم. ایالات متحده قادر است حکم مرگ ملتها را صادر کند. و با حمایت مردمش قادر است چنین کند زیرا بسیاری از مردم و روزنامه نگاران امریکایی روایت رسمی از وقایع را پذیرفته اند. روایت رسمی از وقایع سوریه این است: «با اسد, روسیه, و ایران بجنگیم! برای حمایت از صلح به دوستان ترکیه ای, سعودی و کردمان بپیوندیم!» این روایت به طرز مخوفی با واقعیت فاصله دارد, و احتمال ادامه جنگ و قتل تعداد بیشتری از مردم سوریه را بیشتر میکند.

منبع

  استیونکینزر نویسنده, خبرنگار و مدرس امریکایی است که گزارش از 50 کشور و 5 قاره جهان را در پرونده فعالیت حرفه ای خود دارد. او مخالف سیاستهای مداخله جویانه آمریکا در کشورهای دیگر است و چند کتاب نیز در این زمینه  نوشته است.

Stephen_Kinzer_vert-ca95d32afc5779ff0be3421b3ffc60aca4ba2120-s6-c30.jpg

استوین کینزر

جیمز تریسی, استادی که به خاطر مقالاتش از دانشگاه اخراج شد

اگر خوانندگان فارسی زبان, مخصوصاً آن دسته از دوستان که جایی جز آمریکا زندگی میکنند واقعه دبستان «سندی هوک» را به خاطر نیاورند جای تعجب نیست, هرچند قطعاً در زمان این رخداد اخبار آن را شنیده اند وتصاویر مربوط به آن را دیده اند. من باب یادواری مختصر:

در تاریخ چهاردهم دسامبر 2012 رسانه های جهان و مخصوصاً رسانه های آمریکا خبر تیراندازی در دبستان سندی هوک واقع در نیوتن, کانتیکات را در صدر اخبار خود قرار دادند. روایت رسانه ها از واقعه دچار تغییرات فراوانی شد و در نهایت آنچه امروز به عنوان روایت پذیرفته توسط حکومت و رسانه های گروهی امریکا نشر میشود از این قرار است: » ادم لنزا, جوان بیست ساله, ابتدا در خانه شان اقدام به تیراندازی و کشتن مادر خود, و سپس در مدرسه اقدام به کشتن 20 دانش آموز خردسال و 6 کارمند بزرگسال کرد؛ و در نهایت با شلیک گلوله به سر خودکشی کرد. این واقعه خونبارترین کشتار در مدرسه و از لحاظ تعداد قربانی, دومین کشتار مسلحانه تکنفره تاریخ آمریکا بود.»

 این واقعه باعث زنده شدن مجدد بحث و گفتگو درباره کنترل خرید و فروش و استفاده از اسلحه گرم در آمریکا شد.

Adam-Lanza-portrait-with-poster1

ادم لنزا, متهم به کشتار سندی هوک

پروفسور جیمز تریسی, در تاریخ هشتم ژانویه امسال, 2016, از سمت استادی در دانشگاه آتلانتیک فلوریدا اخراج شد, اگرچه درجه استادی او رسماً و قانوناً او را مجاز میکرد در هر زمینه که بخواهد بدون نگرانی درباره از دست دادن شغل خود, تحقیق و مطالعه کند. دلیل اخراج او مجموعه مقالاتی بود که درباره واقعه سندی هوک نوشته بود.

جیمز تریسی با بررسی اخبار پس از ماجرای سندی هوک, نحوه گزارش دهی و رسیدگی مقامات, پیشینه کسانی که ادعا میشد در واقعه از بین رفته اند, و مخصوصاً با افشاگری درباره خانواده ای که ادعا میکردند کودک خردسال خود را در حادثه از دست داده اند و به این بهانه تا کنون مبالغ هنگفتی تحت عنوان کمکهای بخش دولتی و خصوصی دریافت کرده اند, و مهمتر از همه با بررسی سابقه نامعلوم ادم لنزا, متهم به کشتار, و مدارک تحصیلی و پزشکی او که کاملاً از بین رفته  یا به شدت مخدوش شده است, در مقالات خود واقعی بودن حادثه کشتار سندی هوک را زیر سوال برده است.

دومین واقعه ای که جیمز تریسی به عنوان حادثه تروریستی ساختگی زیر سوال برده حادثه بمب گذاری ماراتن بوستن در پانزدهم آوریل 2013 است. این حادثه به روایت رسانه های گروهی از این قرار بود: دو بمب دست ساز توسط دو برادر, جوهر سارنایف, و تیمور لنگ سارنایف, در مسیر دوی ماراتن بوستن کار گذاشته شده و انفجار این دو بمب منجر به کشته و زخمی شدن چندین نفر شده است. یکی از دو برادر در حین تعقیب و گریز ماموران کشته شده, و دیگری در زندان به سر میبرد.

aptopix-boston-marathon-explosions-suspect-a8b5b5732e58bd62

دو برادر متهم به بمب گذاری ماراتن بوستن

جیمز تریسی مجدداً با بررسی وقایع و پیشینه کسانی که به عنوان قربانیان بمب گذاری نام برده شده اند, این حادثه را یک صحنه سازی هالیوودی توسط حکومت و به منظور دستیابی به اهدافی همچون همراه کردن افکار عمومی در کنترل استفاده همگانی از سلاح گرم, و همچنین دامن زدن به داستان تروریسم افراط گرایان دینی میداند.

maxresdefault

جیمز تریسی, استاد سابق دانشگاه و نویسنده وبلاگ

نوشته های جمیز تریسی در حد توان و امکان, ترجمه و با خوانندگان در میان گذاشته خواهد شد, و خوانندگان خود تصمیم خواهند گرفت چه بخش و چه اندازه از استدلال های او را بپذیرند یا رد کنند. اما آنچه انگیزه این نوشتار کوتاه شد, تاکید بر این است که فشار بر افشاگران از همه نواحی و به همه اشکال وارد میشود تا  وادار به سکوت شوند.

جیمز تریسی در وبلاگ خود امکان دریافت حمایت مالی از خواندگانش را با استفاده از حساب پی پل Paypal خود فراهم کرده بود. خبری که امروز, بیست و دوم ژانویه 2016 در وبلاگ جیمز تریسی درج شده از این قرار است: پی پل حساب تریسی را مسدود  و در نتیجه دریافت کمک های مالی از خوانندگانش را غیر ممکن کرده است. این عبارت قسمتی از ای میل پی پل است که در وبلاگ تریسی عیناً نقل شده: «به دلیل نوع فعالیتهای شما پی پل تصمیم گرفته ادامه خدمات رسانی به شما را بر اساس موافقت نامه کاربران متوقف کند. به همین دلیل تصمیم گرفته ایم محدودیت همیشگی برای حساب شما برقرار کنیم.

شجاعت افشاگرانی چون تریسی ستودنی است.

پرتو

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر, بخش (پایانی) دهم

مصاحبه کننده- حالا که مشغول رازگشایی از بسیاری از وقایع و قرار دادن قطعات این پازل در کنار یکدیگر هستیم, برای بسیاری از کسانی که مشغول تماشای این برنامه هستند, گروگان گیری (کارکنان سفارت امریکا) در ایران که باعث شکست کارتر در انتخابات ریاست جمهوری شد نیز طراحی شده بود؟ اگر جواب مثبت است داستان از چه قرار بود؟

بیل کوپر- غافلگیری اکتبر یک افسانه نیست (انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در ماه نوامبر انجام می شود. اتفاقات غیر منتظره ای که با فاصله ی کمی پیش از انتخابات باعث چرخش ناگهانی حوادث و در نتیجه تغییر در نتایج انتخابات می شود به غافلگیری اکتبر مشهور است- مترجم). توافقی در بالاترین سطوح انجام شد تا گروگان ها تا زمان انتخاب ریگان به عنوان رئیس جمهور, در اسارات بمانند. واقعاً باور می کنید که  آزادی گروگان ها 30 دقیقه پس از ادای سوگند ریاست جمهوری توسط ریگان یک اتفاق بود؟ که درست وقتی ریگان دفتر ریاست جمهوری را در اختیار گرفت گروگان ها آزاد شدند؟ آیا واقعاً انقدر ساده لوح هستید؟ باورم نمی شود.

Iran-Hostage2

گروگان گیری سفارت آمریکا در ایران

مصاحبه کننده- آیا آنها می خواستند کارتر از گردونه ی قدرت خارج شود؟

بیل کوپر- بله آنها خواهان خروج او بودند.

مصاحبه کننده- او به دلخواه آنها رفتار نمی کرد؟

بیل کوپر- من نمی دانم به چه دلیل خواهان خروج او بودند اما می دانم که دیگر او را در مقام رئیس جمهور نمی خواستند. کارتر به درد نخور بود. پشتیبانی مردم امریکا را نداشت. آنها کسی را می خواهند که می تواند احساسات مردم امریکا را تحریک کند و پشتیبانی آنها را به دست آورد. پیام من برای مردم این است که فریب افراد را نخورند. پیشینه ی آنها را بررسی کنند. از درستی رفتارشان اطمینان حاصل کنند.

مصاحبه کننده- این بدین معنا است که مردم نمی توانند به رسانه ها در وضعیت فعلی شان اعتماد کنند.

بیل کوپر- البته که نه. تلویزیون, رادیو و جراید در این کشور توسط 5 کمپانی بزرگ کنترل و هدایت می شوند, 5 کمپانی. اعضای هیات مدیره ی تمام این کمپانی های اعضای شورای روابط خارجی امریکا هستند.

مصاحبه کننده- می توانید این 5 کمپانی را نام ببرید؟

بیل کوپر- الان به خوبی به خاطر نمی آورم و نمی خواهم اطلاعات نادرست بدهم, اما شما به راحتی می توانید نام این کمپانی ها را پیدا کنید. اگر به دنبال نام صاحب یک رسانه یا نشریه بگردید به نام یک کمپانی بر می خورید که خود در تملک یک کمپانی بزرگ تر است. وقتی به سر تمام این رشته ها برسید خواهید دید که با 5 کمپانی بزرگ طرف هستید. همه ی خبرنگاران می دانند چیزهایی هست که نباید درباره شان حرف بزنند یا بنویسند, وگرنه شغل خود را از دست خواهند داد. این یعنی کنترل. به همین دلیل است که به مجریان تلویزیونی همچون دن ردر (Dan Rather مجری سابق اخبار شبانگاهی سی بی اس)  دستمزد میلیونی می پردازند. او آنها را زیر سوال نمی برد. خوب می داند که اگر در مقابل آنها بایستد حقوق دو میلیون دلار در سال خود را از دست خواهد داد. واقعاً فکر می کنید کسی که خوش قیافه است و جلوی دوربین تلویزیون می نشیند تا اخبار ساعت 6 عصر را بگوید دو میلیون دلار می ارزد؟ ابدا. مهم نیست چند ساعت کار می کند و چه کاری می کند. هیچ شغلی وجود ندارد که شایسته ی 2 میلیون دلار در سال باشد.

به همین دلیل هم به ورزشکاران حرفه ای دستمزد های کلان می پردازند. چند روز پیش به رادیو گوش می دادم. با یک بازیکن برای یک تیم قرارداد یک ساله ی 6 میلیون دلاری بسته بودند. باورتان می شود؟

مصاحبه کننده- دلیل شان چیست؟

بیل کوپر- سیرک روم باستان به راه انداخته اند. وقتی مردم بیقرار می شوند, امپراطور روم را زیر سوال می برند, امپراطور چه می کند؟ یک سیرک بزرگ به راه می اندازد, و مردم را به سیرک می فرستد, و مسیحیان را جلوی شیر ها می اندازد, و مسابقات ارابه رانی به راه می اندازد. مسابقات فوتبال و مسابقات بسکتبال همه برای مشغول نگه داشتن ابلهان به راه می افتند. مشغولیت به چیزهایی که در جهان هستی به پشیزی نمی ارزند. تا مردم وقت نداشته باشند به جستجوی حقیقت بپردازند, تا هرگز آنقدر باهوش نشوند که بفهمند چطور بازیچه قرار گرفته اند, تا هرگز امپراطور را زیر سوال نبرند. به این دلیل است که به یک بازیکن فوتبال یا بیسبال یک یا دو یا سه میلیون دلار دستمزد سالانه می پردازند. یک سیرک رومی واقعی.

من مردانی را می شناسم که تنها چیزی که می دانند این است که چه کسی در خط حمله ی فلان تیم بازی می کند, و فکر می کنند دانستن چنین مطلب یک دستاورد عظیم است. با هم ملاقات می کنند و روی شانه ها ی هم می کوبند و احساس رفاقت می کنند و برای نوشیدن دسته جمعی بیرون می روند, و درباره ی اینکه خط حمله ی فلان تیم در بازی دیشب چه کرد با هم حرف می زنند. تاسف بار است.

مصاحبه کننده- آیا هیچ ورزش یا سرگرمیی در این جامعه هست که ابزار سو استفاده از مردم قرار نگرفته باشد؟

بیل کوپر- اگر مردم بفهمند که یک مسابقه تنها یک بازی است, اگر بفهمند که هیچ کس, هیچ کس شایسته ی حقوق سالانه ی چند میلیون دلاری نیست. مردم باید امکان آن را داشته باشند که اگر مایل هستند ثروتمند بشوند. اما ثروتمند شدن باید با عرق جبین ممکن شود, با انجام دادن کاری به نفع مردم دنیا. نه با پرت کردن حواس مردم از امپراطور. فوتبال فقط یه مسابقه است, یک بازی.

بگذارید بگویم وقتی 150 نفر از قدرتمند ترین مردان و زنان جهان در خفا در بادن بادن آلمان گرد هم می آیند و برای سرنوشت میلیاردها انسان تصمیم می گیرند, و هیچ کس اهمیتی به این قضیه نمی دهد, اما 6 بازیکن فوتبال با هم نهار می خورند و این موضوع سرتیتر تمام رسانه های کشور می شود, می توانید تصویر جامعه ای که در آن زندگی می کنید را ببینید. یک جامعه ی بیمار که محکوم به از بین بردن خود است.

مصاحبه کننده- بر اساس این سناریو آنچه مردان پشت پرده فکر می کنند تا حدی صحت دارد.

بیل کوپر- کاملاً. و این چیزی است که حال من را به هم می زند. من برای بیدار کردن مردمی تلاش می کنم که به طور روزمره اثبات می کنند آنچه مردان پشت پرده درباره شان فکر می کنند درست است.

مصاحبه کننده- هرچند در اقلیت, اما افرادی در جامعه هستند که بیدار هستند و می دانند چه می گذرد. اگر اقدامی نکنند باقیمانده ی آزادی خود را از دست خواهند داد.

بیل کوپر- درست است.

مصاحبه کننده- پس کافی نیست که فکر کنند «من هر چه لازم است بدانم را می دانم. پس لازم نیست نگران باشم». باید کاری بکنند.

بیل کوپر- صحیح است. کاملاً صحیح است.

مصاحبه کننده- ملتی که حاضر است دختر و پسر خود را که به آنها عشق می ورزد, برای جنگیدن به کشوری دیگر بفرستد, و در حالیکه می داند این یک دروغ است, همچنان ادعا می کند که این کار را برای دفاع از کشورش انجام می دهد, محکوم به فنا است.

مصاحبه کننده- شما می گویید که بن فرانکلین هم بخشی از این داستان ها بوده است (بنجامین فرانکلین- 1706-1790- یکی از بنیانگذاران ایالات متحده امریکا-مترجم).

بیل کوپر- بله.

مصاحبه کننده- حکایت جالبی درباره ی او گفته می شود. وقتی کودکی خردسال بود پول توجیبی خوبی گرفت تا هر چه دوست دارد بخرد. در راه مغازه به پسر بچه هایی برخورد که در سوتی می دمیدند. بدون آنکه ارزش سوت را بداند همه ی پول توجیبی خود را برای خریدن سوت از آنها از دست داد. اصطلاح «برای یک سوت پول زیادی نده» از همان جا رایج شد.

بیل کوپر- پس از تکمیل نوشتن قانون اساسی, فرانکلین بیرون از جایی که قانون اساسی را نوشته بودند با خبرنگاری روبرو شد که از او پرسید «بن, چه چیزی نوشتید؟». فرانکلین پاسخ داد «یک جمهوری. اگر بتوانید حفظش کنید.» او می دانست…

چه پایان زیبایی برای این مصاحبه.

مصاحبه کننده- عالی بود بیل. متشکرم.

پایان

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش نهم

بیل کوپر- آنها از سال ها پیش از این برای این جنگ برنامه ریزی کرده بودند. انشارات آرکو در سال 1985 کتابی به نام نیروهای قشون کشی سریع آمریکا منتشر کرد. در این کتاب از کویت به عنوان محل این قشون کشی نام برده شده است. در این کتاب همچنین درباره ی عملیات ستاره ی روشن BRIGHT STAR  صحبت شده: عملیات تمرین جنگی که از اوایل دهه ی 80 میلادی به طور سالیانه انجام می شده است. حتی عبارت آزادسازی کویت در کتاب آورده شده است. همه چیز با جزئیات از سال ها پیش نوشته شده بود.

همه چیز به منظور بنا کردن نظم نوین جهانی طراحی شده بود. این واقعه اولین مورد تصویب قطعنامه توسط سازمان ملل و سپس ارسال نیروی انتظامی سازمان ملل به یک کشور دیگر برای تضمین اجرای این قطعنامه, به خرج کشورهای عضو سازمان ملل بود. جرج بوش به وضوح چنین گفت اما مردم نشنیدند: «از این پس هیچ کشوری در مقابل یک جهان متحد نخواهد ایستاد». او به این ترتیب برای اولین بار  اساس قانونی به رسمیت شناختن سازمان ملل به عنوان حکومتی جهانی را بدون هیچ پرده پوشی پایه گذاری کرد, و نیروی نظامی ایالات متحده و نیروهایی که توسط برخی کشورهای دیگر ایجاد شده بودند را به عنوان نیروی پلیس جهان متحد و زیر نظر سازمان ملل را نیز. یونیفورم های جدید نیروی هوایی را دیده اید؟ هیچ جای این یونیفورم عبارت ایالات متحده درج نشده است. این یونیفورم, یونیفورم سازمان ملل متحد است.

Bush_troops

جرج بوش پدر و جنگ خلیج فارس

مصاحبه کننده- نقش اسرائیل در خاور میانه و در این میان چیست؟

بیل کوپر- اسرائیل به عنوان ابزاری برای تحقق نبرد آرماگدون و پیش گویی های مربوط به آن ایجاد شد (آرماگدون بر اساس کتاب مکاشفه, محلی واقعی یا سمبلیک است که رویارویی ارتش های متخاصم در نبرد نهایی برای رقم زدن پایان زمان در آن رخ خواهد داد- مترجم). نبردی دهشتناک که از تسلیحات اتمی در آن استفاده خواهد شد به طوری که شهروندان امریکایی و مردم سایر نقاط جهان زانو بزنند و التماس کنند که جنگ پایان یابد. و پاسخ آنها به این درخواست مردم چه خواهد بود؟ تنها راه برای پایان این جنگ این است که استقلال کشورها از آنها گرفته شود و ما همگی تحت یک حکومت جهانی به عنوان یک ملت متحد گرد هم آییم.

به شما می گویم که اگر مردم امریکا بیدار نشوند و کاری برای توقف این برنامه انجام ندهند, نبرد آرماگدون در حدود سال 1996 به واقعیت تبدیل خواهد شد. نه به این دلیل که دو کشور علیه هم خشمگین هستند و وارد جنگ می شوند. دلیل اینکه صدام حسین را (در جنگ کویت) از بین نبردند همین است. صدام حسین را به عنوان دجال خواهند نمایاند. بابل باستان در عراق واقع شده است. کتاب مکاشفه را بخوانید. چه آن را قبول داشته باشید چه نه, آن را بخوانید. متن کتاب مکاشفه چیزی است که آنها مشغول پیاده کردنش هستند.

مصاحبه کننده- با توجه به اینکه سازمان ملل اسرائیل را به عنوان کشوری مستقل به رسمیت شناخت, سازمان ملل در واقع مسئول این واقعه است.

بیل کوپر- درست است. اسرائیل توسط انگستان و ایالات متحده امریکا ایجاد شد و امریکا بازیگر اصلی بود.

مصاحبه کننده- و یهودیان فریب خوردند و باور کردند که دلیل دیگری پشت ایجاد اسرائیل است.

بیل کوپر- درست است. آنها همیشه فریب خورده اند و بازیچه شده اند. هستند افرادی که به من می گویند «بیل, همه چیز زیر سر یهودیان است». اینطور نیست. همه چیز زیر سر یهودیان نیست, زیر سر کاتولیک ها نیست, زیر سر سیاهپوستان نیست. همه چیز زیر سر افرادی است که عضو جوامع سری هستند و در خفا گرد هم می آیند تا سرنوشت مردم را تعیین کنند. این افراد از همه ی نژادها و همه ی ملیت ها و همه ی آنچه که عامه ی مردم تحت عنوان دین های مختلف می شناسند هستند.

مصاحبه کننده- اتحادیه ی اروپا چطور؟ بر اساس نظریه ی شما آنها هم یک گروه از کشور ها هستند که گرد هم آمده اند و اتحاد ایجاد کرده اند.

بیل کوپر- اتحادیه ی اروپا توسط آژانس مرکزی اطلاعات در محلی در ایتالیا به نام لوژ P2 یا لوژ پروپاگاندای شماره ی 2 که بازوی اطلاعاتی واتیکان است, به ریاست پرنس بارنارد (1911-2004 شوهر ملکه ی هلند, یولیانا و پدر چهار فرزند او – مترجم) که گروه بیلدربرگ را مدیریت می کند ایجاد شد.

مصاحبه کننده- و در حین ایجاد اتحادیه ی اروپا مارگارت تاچر مخالفت کرد و او را از گردونه ی قدرت خارج کردند.

بیل کوپر- بله او مخالف تشکیل اتحادیه ی اروپا بود و به همین دلیل مقامش را از او پس گرفتند (مارگارت تاچر در سال 1990 و در طی سومین دوره نخست وزیری, با مخالفت با نظر کابینه اش, علیه تشکیل اتحادیه ی اروپا موضع گرفت و در نتیجه در اثر فشارهای وارده از مقام خود استعفا داد- مترجم). درست همان رفتاری که با شاه ایران کردند, یا با مارکوس (رئیس جمهور فیلیپین بین سال های 1965 تا 1986-مترجم). هر کس که مخالفت کند از قدرت خلع می شود. مارکوس توسط مردم فیلیپین از قدرت خلع نشد. این خلع قدرت توسط و به تحریک سازمان اطلاعات مرکزی و کا گ ب طراحی و اجرا شد. سرنگونی شاه ایران که ادعا می کنند در آن نقشی نداشتند…دروغ محض. آنها سرنگونی او را طراحی و اجرا کردند.

آزانس امنیت ملی و سازمان اطلاعات مرکزی پیش از امضای قانون مشارکت سازمان ملل وجود نداشتند. این سازمان ها به منظور ایجاد نظم نوین جهانی و پایه گذاری حکومت واحد جهانی ایجاد شدند. این امر باید بدون اطلاع مردم انجام می شد و به همین دلیل آن را پشت عنوان امنیت ملی پنهان کردند. جنگ سرد (دوران تنش های نظامی و سیاسی پس از جنگ جهانی دوم بین بلوک غرب-امریکا, ناتو و متحدان شان- و بلوک شرق-اتحاد جماهیر شوروی, متحدانش و پیمان ورشو- ایجاد شد و تا سال 1991 ادامه یافت – مترجم) به منظور اخذ مالیات از مردم و استفاده از مبالغ به دست آمده برای ایجاد نیروی انتظامی برای پیاده کردن و محافظت از نظم نوین جهانی طراحی و اجرا شد. این نیروی انتظامی متشکل از ارتش, نیروی دریایی و هوایی امریکا و اتحاد جماهیر شوروی بود.

و این مردم اتحاد جماهیر شوروی نبودند که به پا خاستند و بنای کمونیسم رو فرو ریختند. فروپاشی کمونیسم در شوروی از بالا به پایین طراحی و انجام شد. برای توجیه به هم پیوستن تمام ملت های جهان تحت یک حکومت جهانی, لازم بود دیدگاه های سیاسی ملت ها به اندازه ی کافی به هم نزدیک باشد.

مصاحبه کننده- چه کسی آنچه از اتحاد جماهیر شوروی باقی مانده است را رهبری می کند؟ اکنون پس از گورباچف, یلتسین بر سر قدرت است…

بیل کوپر- اجازه دهید اینطور توضیح بدهم: از آغاز هیچ درگیری و تخاصمی بین شوروی و امریکا وجود نداشت. این تخاصم توسط کسانی که در راس قدرت هستند ایجاد شد تا هزینه ای ایجاد نظم نوین جهانی و نیروی پلیس آن تامین شود. افراد در بالاترین رده ی قدرت در تمام کشور ها عضو یک کلوب هستند. و ما مردم به عقب تکیه می دهیم و این نمایش را که برای ما ترتیب داده شده است تماشا می کنیم. آنها نمی توانند تمام ما را از بین ببرند زیرا نیاز به برده دارند, برده هایی که برایشان کفش درست کنند, ماشین درست کنند, معادن طلا را استخراج کنند. آنها به زنبورهای کارگر نیاز دارند, ما زنبورهای کارگر آنها هستیم. نظم نوین جهانی به برده, به زنبور کارگر احتیاج دارد.

مصاحبه کننده- پس تصویری که جرج ارول از جهان آینده به دست داده بود چندان هم با این سناریو فرق نداشت (جرج ارول 1903-1950 نویسنده و روزنامه نگار انگلیسی که بیشترین شهرت خود را مدیون دو رمان «قلعه حیوانات» و «1984» است. کتاب دوم تصویری سیاه از روزگار پیش رو از جامعه ای تحت کنترل مداوم را نمایش می دهد- مترجم).

بیل کوپر- جرج ارول هم مثل من بود. او یک عضو دون پایه ی سازمان اطلاعات انگلستان بود و در پستی قرار گرفت که به اندازه ی کافی بالا بود تا به او دسترسی به اسنادی داده شود که در اختیار من هم قرار گرفته بود. و او هم سعی کرد به دنیا اخطار دهد, همانطور که من به دنیا اخطار می دهم. اما او نمی خواست ریسکی که من قبول کرده ام را متقبل شود و به همین دلیل اخطار خود را در قالب داستانی به نام 1984 نوشت و با جزئیات از آنچه در آینده واقع می شد خبر داد. او به مردم جهان در قالب یک کتاب داستانی اخطار داد. اما همانطور که می بینید کتاب داستانی او مردم را واقعاً برآشفت.

مردم می دانستند که این فقط یک قصه نیست. هر کس که این کتاب را خوانده در اعماق قلب خود می داند که این یک قصه نیست. اما اکثر مردم علناً چنین نمی گویند, چرا که اگر علناً قبول کنند که این نوشته فراتر از یک داستان تخیلی است, آنگاه باید قبول مسئولیت کنند و در مقابله کاری انجام دهند. و این دقیقاً کاری است که تک تک شما انجام می دهید (با انگشت رو به بینندگان اشاره می کند): شما از قبول مسئولیت شانه خالی می کنید. شما از دخالت و درگیر شدن پرهیز می کنید. شما از معرکه دور می شوید. درست مثل اینکه از زنی که در خیابان مورد تجاوز گروهی اراذل قرار گرفته دور شوید, به جای اینکه به کمک او بشتابید. روی سخن من با همه ی شما نیست. می دانم که بعضی از شما مانند من هستید. اما بیشتر شما دقیقاً همانطور هستید که من توصیف کردم.

بیشتر مردم هیچ برتریی بر حیواناتی که فاقد هوش هستند ندارند, چرا که از هوش خود استفاده نمی کنند. شما مردم که تصمیم گرفته اید از هوش خود استفاده نکنید, به تصمیم خود, برای کسانی که از هوش خود استفاده می کنند, بردگی می کنید.

—-ادامه دارد—-

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش هشتم

مصاحبه کننده- اجازه دهید نگاهی به کاندیداهای فعلی ریاست جمهوری بیندازیم. آیا هیچ یک از کاندیداها نماینده ی آنچه ما می گوییم هستند؟

بیل کوپر- نه. همه ی آنها آدم های نظم نوین جهانی هستند. کلینتون, فرماندار آرکانزاس در سال 1991 در بادن بادن آلمان, توسط گروه بیلدربرگ برای ریاست جمهوری انتخاب شد. گری هارت را به خاطر دارید؟ (نماینده حزب دموکرات در انتخابات ریاست جمهوری 1988 که در پی اخباری مبنی بر رابطه با زنی جز همسرش, وادار به کناره گیری شد-مترجم) او چه کرده بود؟ با زنی که همسرش نبود در یک قایق همسفر شده بود. او را به کل تخریب کردند. کلینتون را ببینید. (پس از رسوایی جنسی) با او چه کردند؟ هیچ. رسانه ها پشتیبان او هستند. می دانید چرا؟ چون او توسط کسانی که صاحب رسانه ها هستند به عنوان رئیس جمهور آینده انتخاب شده بود. نمی دانم که رئیس جمهور خواهد شد یا نه (مجدداً توجه خوانندگان را به تاریخ انجام این مصاحبه جلب می کنم- مترجم), انتخاب با مردم امریکا خواهد بود.

بوش, بوش یکی از شریرترین مردانی است که تا کنون بر روی زمین متولد شده اند (منظور جرج بوش پدر است). او از دوران تحصیل در کالج عضو سازمان سیا بوده است. او عضو انجمن جمجمه و استخوان یا همان موسسه ی راسل است. آغاز عضویت او طی مراسمی انجام شد که در آن در تابوت خوابیده بود و روبانی به دور آلت تناسلی او پیچیده شده بود. این مراسم به طور سمبلیک نمایانگر صاحب درجه ی اجتهاد شدن در معبد ایسیس است. او یک مشرک, یک بت پرست است. او عضو یک انجمن سری است.

167503236.jpg.CROP.rectangle3-large

جرج بوش پدر و جرج بوش پسر

مصاحبه کننده- اما ظاهر یک مسیحی دیندار را به خود گرفته که به وظایف خود در قبال کلیسا عمل می کند.

بیل کوپر- این افراد هر جا لازم باشد برای به دست آوردن تائید مردم, تظاهر می کنند. بوش در مراسم بت پرستانه و جادو شرکت می کند. مهم نیست شما درباره ی آنچه می گویم چه فکری می کنید. اما می گویم که او در این مراسم سری شرکت می کند. وقتی مدیر کمپانی نفتی زاپاتا بود, اولین عملیات وسیع قاچاق مخدر به آمریکا را برنامه ریزی کرد و به انجام رساند. جرج بوش مسئول مخدری است که در خیابان ها به فروش می رسد؛ و جنگ علیه مخدر, جنگ علیه مواد نیست, بلکه جنگ علیه منشور حقوق است. متمم چهارم منشور حقوق قربانی شده است (متمم چهارم قانون اساسی امریکا بخشی از منشور حقوق امریکا است که تجسس و ضبط اموال را مگر با اخذ مجوز از مراجع قانونی, ممنوع می شمارد-مترجم). ما تمام حقوق دیگر را نیز از دست خواهیم داد.

حیرت انگیز است که مردم  شب های شنبه برنامه های تلویزیونی پلیس, پلیس درجه یک, پلیس خشن, پلیس واکنش سریع و… را تماشا می کنند. تمام این برنامه ها پلیس و عملکردش را درخشان و قابل ستایش نشان می دهند. پلیسی که بدون حکم تجسس, بدون حکم دادگاه, درهای خانه های مردم را می شکند, دیوارها را تخریب می کند, تشک ها را می درد, همه به نام جنگ علیه مخدر.

مصاحبه کننده- موذیانه است.

بیل کوپر- بله, موذیانه. در خیابان عابری را بدون هیچ دلیلی برای شک به او متوقف می کنند, بازجویی بدنی می کنند و چهارصد دلار در جیب او پیدا می کنند. چهارصد دلار او را ضبط می کنند و هرگز به او پس نمی دهند. و امریکا مشغول تماشا است, و احمق های خرفت, (در حالی که با انگشت به سمت بینندگان اشاره می کند) شما, بله شما, شما احمق های خرفت می نشینید و تماشا می کنید و نمی فهمید که از دست رفتن آزادی های آن مرد که 400 دلار در جیبش داشت, از دست رفتن آزادی شما هم هست. آنها می توانند همین رفتار را با شما داشته باشند؛ فقط به این بهانه که حرف زدن شما را دوست ندارند, یا اینکه شما کفش قرمز پوشیده اید و آنها کفش قرمز دوست ندارند, می توانند همین کار را با شما بکنند. بر اساس قانون جدید آنها می توانند بدون حکم دادگاه در خانه ی شما را بشکنند, دیوار ها را تخریب کنند, مبلمان و تشک های شما را پاره کنند, همه زیر عنوان مبارزه با مواد مخدر. اگر رنگ کفش قرمز شما را دوست نداشته باشند تنها کافی است یک بسته ی کوچک کوکائین پشت مبل شما بیندازند, پیدایش کنند و بگویند آهان, تو قاچاق مواد مخدر می کنی. حالا چه اتفاقی می افتد؟ می توانند خانه, دارایی های, ماشین ها, قایق, ویلا, حساب های بانکی شما, همه چیز شما را مصادره کنند. می توانند همه ی دارایی شما را در عرض 24 ساعت و حتی قبل از آنکه رسماً اتهامی علیه شما صادر شود, به حراج برسانند. بدون حکم دادگاه, بدون طی شدن روند قضایی, بدون جبران خسارت. و شما (با گرفتن مجدد انگشت اشاره به سمت دوربین) هیچ غلطی نمی توانید بکنید. هیچ غلطی.

مصاحبه کننده- حد اقل الان اینطور است.

بیل کوپر- حد اقل الان. و دلیل اینکه هیچ غلطی نمی توانید بکنید این است که خودتان با حماقتتان این بلا را بر سر خودتان آورده اید. شما معلول عقلی شده اید. شما از روی جهالت, عدم دلسوزی برای همنوع, خود را کنار کشیدن و مسئولیت ناپذیری عمل می کنید. ما در حال از دست دادن این کشور و آزادی هایمان هستیم.

مصاحبه کننده- شما با این عبارات اتهامات سنگینی به مردم این کشور وارد می کنید. چه منظوری از به خشم آوردن بییندگانی که این برنامه را تماشا می کنند دارید؟

بیل کوپر- اگر می توانید ثابت کنید من اشتباه می کنم. کاری کنید که من یک ابله خرفت باشم, نه شما. شاید با تلاش برای اثبات اشتباه و حماقت من از خواب غفلت بیدار شوید. و اگر بیدار شوید شاید بتوانیم کشورمان را نجات دهیم. من هیچ اهمیتی نمی دهم که از دست من عصبانی بشوید یا نشوید. کشور من و آزادی های من رو به نابودی هستند. اگر شما مردم بیدار نشوید و به من کمک نکنید, دختران من برده های نظم نوین جهانی خواهند بود. اگر یک چماق در دستم داشتم واقعاً با آن به سر شما می کوبیدم. من جانم را کف دستم گرفته ام, برایم اهمیتی ندارد که شما از من عصبانی بشوید.

مردم از من می پرسند «تو تهدید نمی شوی؟ احساس نمی کنی زندگیت در خطر است؟». چه شوخی مسخره ای. شما همان هایی نیستید که پسران و دختران تان را به این جنگ غیرقانونی, غیر اخلاقی و غیر قابل توجیه در خاور میانه می فرستید؟ و برایتان اهمیتی ندارد که ممکن است فرزندان تان در جنگ کشته شوند اما برایتان مهم است که من نگران کشته شدن خودم باشم؟ من که همین جا در همین کشور مشغول دفاع واقعی از کشورم هستم, مشغول دفاع واقعی از قانون اساسی کشورم هستم.

مصاحبه کننده- جنگ خلیج فارس هنوز فکر بسیاری از مردم ما را مشغول کرده است. دلیل آن جنگ چه بود؟ (جنگی که در دوران ریاست جمهوری جرج بوش پدر, از 2 اوت 1990 تا 28 فوریه 1991 به طول انجامید و به نام های جنگ اول خلیج, جنگ اول عراق و جنگ کویت هم نامیده می شود-مترجم)

بیل کوپر- مردم باید در مورد این جنگ احساس گناه کنند.

مصاحبه کننده- پس صدام حسین چه؟ که همه می دانیم مردی شیطان صفت است و باید با او وارد جنگ می شدیم.

بیل کوپر- خنده دار است که مردی که این ادعاها را درباره ی صدام حسین می کند همان مردی است که وقتی در در سازمان مرکزی اطلاعات بود, صدام حسین را خلق کرد. ما تسلیحات صدام حسین را در اختیار او قرار داده ایم. تکنولوژی او را ما و اتحاد جماهیر شوروی در اختیارش قرار داده ایم. تعامداً, تا این جنگ را آغاز کنیم.

ببینید جرج بوش چه گفته: ما باید نیروهای خود را به خاور میانه بفرستیم زیرا استطاعت پرداخت 26 دلار برای نفت را نداریم. بعد دوباره در این باره چنین گفته: نه. مشکل قیمت نفت نیست. مشکل این است که صدام جنگ را در کویت ختم نخواهد کرد, بلکه بعد به سراغ عربستان سعودی خواهد رفت و عربستان سعودی دوست و رفیق ما است, پس ما باید از عربستان سعودی دفاع کنیم. بعد نوبت جیمز بیکر بود که بگوید: نه. موضوع نفت یا عربستان سعودی نیست. موضوع ایجاد اشتغال است… ما برای ایجاد شغل دختر و پسر شما را به کشتن در جنگ می دهیم, ثروت و فراوانی…بعد جرج بوش دوباره می گوید: کاخ سفید مملو از تلگرام مردمی شده که می گویند نمی خواهند فرزندان شان کشته شوند تا ایجاد اشتغال شود. موضوع اصلاً اشتغال نیست. موضوع این است که یک هیتلر کوچک به نام صدام حسین در عراق نشسته و ما باید او را از بین ببریم زیرا دنیا به یک هیتلر دیگر احتیاجی ندارد.

پس پینوشه در شیلی چه, که یک هیتلر دیگر بود؟ پس خون ریزی های میدان تیان آن من در چین چه؟

مصاحبه کننده- پس شما می گویید دلیل این جنگ پول نبوده است؟

بیل کوپر- نه. آنها از سال ها پیش از این برای این جنگ برنامه ریزی کرده بودند.

—-ادامه دارد—-

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش هفتم

اگر مشارکت نکنید نمی توانید از چیزی شکایت داشته باشید. اگر در پختن غذا کمک نکنید حق ندارید به کیفیت آن ایراد بگیرید, باید بنشینید و هر چه در بشقاب تان گذاشته اند بخورید. اگر غذا را دوست ندارید می بایست در آشپزخانه, در پخت و کشیدن و سر میز آوردن آن مشارکت می کردید؛ اگر نکرده اید, برای ایراد گرفتن به غذایی که کس دیگری انتخاب و آماده کرده دیر شده. و برای زنده ماندن باید بخورید.

مصاحبه کننده- اجازه دهید یک قدم به عقب برداریم و دوباره درباره ی ترور کندی صحبت کنیم.

بیل کوپر (خنده کنان)- هر چه گفتم درباره ی کندی بود.

مصاحبه کننده- درست است. درست است. به طور ویژه درباره ی فیلم ترور. وقتی فیلم را دیدم مطلب دیگری که به ذهنم رسید این بود که دو مامور اطلاعاتی, راننده و کنار دستی او, علی رغم آنچه ادعا می شود در تضاد با آنچه در نگهبانی از رییس جمهور از یک مامور سرویس مخفی اطلاعاتی تعلیم دیده انتظار می رود رفتار می کنند. آیا نمی بایست به سرعت از محل دور می شدند یا کنار دستی راننده نباید برای حفاظت از رییس جمهور اقدامی می کرد؟ حدس می زنم کمیسیون جنگ هرگز فیلم را ندیده…

بیل کوپر- آنها طبق برنامه فیلم را ندیدند زیرا اگر فیلم را می دیدند باید درباره ی تصمیم شان به اعلام کردن لی هاروی آزبورن به عنوان تنها فردی که به تنهایی اقدام به ترور کرد پاسخگو می شدند. من فکر می کنم آنها فیلم را عمداً ندیدند زیرا نمی خواستند مسولیت بپذیرند و اعلام کنند که راننده ی لیموزین قاتل بود. لیندن جانسن (معاون رییس جمهور کندی که پس از ترور وی جانشین او و رییس جمهور شد- مترجم) در نامه ای به کمیسیون جنگ صراحتاً چنین نوشت: شما باید, شما باید سریعاً لی هاروی آزبورن را به عنوان کسی که به تنهایی و بدون هیچ توطئه ای اقدام به قتل رییس جمهور کرد شناسایی و معرفی کنید تا مردم آمریکا بر سر زندگی روزمره ی خود بازگردند.

johnsonpic.jpg

لیندن جانسون

مصاحبه کننده- پس لیندن جانسون از طرف جامعه ی مخفی اقدام می کرد؟

بیل کوپر- البته که چنین بود. لازم بود که او همه چیز را بداند و آن را تایید کند, چرا که او رییس جمهور جدید می شد و رییس جمهور جدید مسئول تحقیق و بررسی می شد.

مصاحبه کننده- باید در چه سطحی از دولت بود تا به اطلاعات سری  درباره ی حقیقت آنچه پشت پرده اتفاق می افتد دسترسی داشت؟

بیل کوپر- باید توجه داشته باشید که هیچ کسی وجود ندارد که در سطوح بالای دولت باشد و با نظم نوین جهانی مخالف باشد, هیچ کس. دولت ما واقعاً مورد نفوذ قرار گرفته و سرطانی در آن ریشه دوانده که مشغول خوردن آن از درون تا ازمحلال کامل آن و بریدن دست و پای آن است.

مصاحبه کننده- و شما می گویید که این اتفاق از 1945 آغاز شده است.

بیل کوپر- 1945 وقتی است که تخریب آشکار دولت با امضای قانون مشارکت سازمان ملل توسط ترومن آغاز شد(هری ترومن رییس جمهور سی و سوم آمریکا بود که پس از پایان جنگ جهانی دوم, دوران جنگ سرد با شوروی را آغاز کرد-مترجم). شروع تخریب مدت ها پیش از این تاریخ رقم خورده بود, وقتی که اعضای جامعه ی سری شروع به نفوذ دادن اعضای خود به درون دولت و در دست گرفتن مناصب کردند. نفوذ کردن آسان است. اگر یک نفر موفق به نفوذ شود, می تواند زیردستان خود را از میان اعضای گروه خود انتخاب و منصوب کند.

مصاحبه کننده- پس صحبت از بیش از 50 سال است.

بیل کوپر- حد اقل. من معتقدم حدود 1913 یا 1917 شروع شد؛ وقتی قانون خزانه داری آمریکا (قانونی که در سال 1913 در کنگره ی آمریکا تصویب شد و بر اساس آن سیستم خزانه داری فدرال, سیستم بانکداری مرکزی آمریکا ایجاد و مجاز به چاپ دلار آمریکا شد- مترجم) تصویب شد, وقتی شورای روابط خارجی در این کشور تبدیل به واقعیت شد(موجودیتی غیر انتفاعی متشکل از 4900 سازمان, انتشارات و اتاق فکر متخصص در سیاست های خارجی ایالات متحده که در سال 1921 تاسیس شد. اعضای این شورا از جمله, وزرای امور خارجه, مدیران سازمان سیا, بانکداران, وکلا, اساتید دانشگاه و شخصیت های رده بالای دست اندرکار رسانه های عمومی هستند. این شورا به گسترش جهانی سازی و تجارت آزاد, کاهش محدودیت های مالی اعمال شده بر کمپانی های عظیم چند ملیتی, و ایجاد اتحادیه های منطقه ای مانند «نفتا» یا اتحادیه ی اروپا می پردازد- مترجم).

اگر با دقت مطالعه و بررسی کنید درخواهید یافت چرا اتفاق افتاد, توسط چه کسی اتفاق افتاد و کی اتفاق افتاد. وقتی می گویند توطئه ای در کار نیست راست می گویند. در آغاز توطئه بود اما امروز همه ی این اتفاقات درست مقابل چشمان ما رخ می دهد و ما آنقدر احمق هستیم که نمی بینیم و متوجه نمی شویم. پس امروز دیگر با توطئه روبرو نیستیم. آنها حتی برنامه های خود را به طور عمومی منتشر کرده اند. کارتر زبیگنیو برژینسکی را به عنوان مشاور امنیت ملی خود استخدام کرد. برژینسکی درست قبل از آن کتابی نوشته بود و در آن اعلام کرده بود که مارکسیست است. کتاب را که بخوانید در می یابید که او یک مارکسیست است, یک سوسیالیست است. او یک سوسیالیست بین الملل است, یک خواستار جهانی سازی. هدف او در کتابش به وضوح نوشته شده است: از بین بردن استقلال ملل و ایجاد یک حکومت جهانی.

مصاحبه کننده- دولت کارتر در یک انتهای طیف بود و دولت ریگان در انتهای دیگر اما با روی کار آمدن ریگان هیچ چیز عوض نشد.

بیل کوپر (می خندد)- هیچ چیز عوض نشد.

مصاحبه کننده- به نظر می رسد هر دو یک بازی را ادامه می دهند.

بیل کوپر- مادامیکه مشغول بازی آنها هستید مهم نیست چه کسی در انتخابات رییس جمهور می شود. همه در جبهه ی آنها هستند. وقتی رای دادن به سیاستمداران حرفه ای را ترک می کنید, بازیچه ی آنها شده اید. آنها رای دادن به یک آبراهام لینکلن دیگر را غیرممکن کرده اند. دیگر چنین بختی نداریم. لازم است افرادی را به کنگره و دولت بفرستیم که به پاکسازی بپردازند, همه ی اعضای جامعه ی سری را از اداره ی امور بیرون بریزند, همه را زندانی کنند, به جرم خیانت دادگاهی کنند.

مصاحبه کننده- پس باید محدودیت دوران زمامداری قائل شویم.

بیل کوپر- باید به هیچ کس اجازه زمامداری بیش از یک دوره داده نشود. تا به حال به شهروندان ما نگفته اند دولت چطور عمل می کند, در حالیکه این آموزش باید روندی باشد که از کودکی آغاز می شود و ادامه می یابد. همه ی شهروندان باید در دولت مشارکت داشته باشند.

مصاحبه کننده- اگر کسی با دانش و اطلاعات و با هدف پاکسازی دولت را به دست بگیرد, آیا بلافاصله توسط آنها حذف نمی شود؟

بیل کوپر- اگر پشتیبانی مردم را داشته باشد نه. در یک انتخابات باید همه ی نفوذی ها را بیرون بریزند و شهروندانی را انتخاب کنند که تا به حال انتخاب نشده بودند. و از این راه:

 آیا می دانید چه کسی حقوق نماینده ی شما در کنگره را می دهد؟ شما حقوق او را نمی دهید. می دانید چه کسی حقوق او را می دهد؟ دموکراسی فدرال حوزه ی کلمبیا.  دولت فدرال به نماینده ی شما در کنگره حقوق می دهد, کسی که موطف است نماینده ی شما و ایالت شما باشد. دولت فدرال برای ایالت شما یک کشور بیگانه محسوب می شود. اگر از آنها حقوق می گیرد چرا نمایندگی شما را بکند؟ نه تنها این, بلکه او به واشینگتن نقل مکان می کند. اقامت اسمی در ایالت خود را حفظ می کند اما در واشینگتن اقامت دارد و مادامیکه شما او را مجدداً انتخاب کنید به زندگی در واشینگتن ادامه می دهد. آنها باید از شما حقوق بگیرند و پس از پایان دوران خود در ایالتی که نمایندگی آن را می کنند اقامت داشته باشند. باید حقوق خود را از شما بگیرند و حقوق شان به اندازه ی یک زندگی راحت باشد, و نه به اندازه یک زندگی لوکس و ماشین های آنچنانی. آنها نباید خانواده شان را با خود ببرند و شما باید مسئول تجارت یا مزرعه آنها در ایالت خودتان باشید. در آن صورت است که آنها در جهت منافع شما تلاش خواهند کرد.

—-ادامه دارد—-

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش ششم

بیل کوپر- بله در حال وقوع است. من این مطلب را مدتها قبل پیش بینی کرده بودم. وضعیت اقتصادی امریکا رو به پسرفت است و این روند منفی ادامه خواهد یافت و متوقف نخواهد شد مگر اینکه خزانه داری فدرال را ملی کنیم, مجرمانی که صاحب آن هستند را زندانی کنیم, بدهی ها را کنسل کنیم, که در نتیجه ایلومیناتی را ورشکست خواهد کرد, که دقیقاً چیزی است که ما میخواهیم, پول مشروطه چاپ کنیم که امکان ربا در آن وجود ندارد, که در نتیجه از بین رفتن ما را منتفی میکند, و بر سر آنچه باید انجام دهیم بازگردیم.

از قوانین طبیعت سرباز نزنیم. سرباز زدن از این قوانین عواقب وحشتناکی خواهد داشت. ما نمیتوانیم با کس دیگری قراردادببندیم تا ما را زنده نگه دارد. قانون طبیعت میگوید یا باید خود برای زنده ماندن تلاش کنی یا از بین بروی.

جان کندی کارهای دیگری هم انجام داد. او به انجیل معتقد بود. کسانی که در پی تحمیل نظم نوین جهانی هستند به خدای انجیل اعتقاد ندارد. آنها به خدای نور یا لوسیفر اعتقاد دارند, فرشته نور که به زمین فرو فرستاده شد و تبدیل به سرور زمین شد. برای همین است که هر آنچه انجام میدهند در تضاد با چیزی است که مردم درست میدانند. آنها معتقدند انسان توسط خدایی انتقامجو و بیرحم به نام یهوه در بهشت زندانی شده بود, و لوسیفر توسط کارگزار خود, شیطان, انسان را از زنجیرهای اسارتش که جهالت او بود رهانید و در عوض به او عقل و خرد داد. لوسیفر را خدایی که واقعاً خیرخواه بود میدانند و معتقدند انسان با خرد و دانش خود به تکنولوژی پیشرفته دست خواهد یافت و خود را تا جایگاه خدایی بالا خواهد کشید.

c48c0b9d13c66dcaaadc61c3b434eabf

لوسیفر

تمام اینها مجموعه ای از تشبیهات است. این داستانها را عیناً مطابق واقعیت حساب نکنید. آنها معتقدند که هوش و خرد همان نور یا همان خدای واقعی است؛ همان چیزی است که انسان را تبدیل به خدا میکند. من درباره درستی و غلطی این اعتقاد حرفی نمیزنم. هیچ کس نمیداند. اما میتوانم بگویم که آنها همه آنچه از فلسفه شان که ممکن است الهی محسوب شود را با تخریب آنچه که به اعتراف خود تخریب کرده اند, به انحراف کشانده اند.

اشتیاق آنها برای ایجاد نظم نوین جهانی باعث به ترور رییس جمهور شد و این ترور آنها را حتی نزدیکتر به هدفشان کرده؛ چرا که انسانهای بسیاری را در وضعیت ناامیدی و بیچارگی قرار داده است. مردمی که با خود فکر میکنند اگر آنها میتوانند رییس جمهور را به قتل برسانند, کشتن من چه آسان باید باشد, من چه میتوانم بکنم, من که تنها یک آدم تنهای بیچاره هستم. و دیگر رای نمیدهند. ماموران آنها, افرادی چون رابرت گوردن و الیور استون, مردم را متقاعد میکنند که دولت ما مزخرف است, مشکل از دولت ما است, که قانون اساسی ما ناکارمد است, که منشور حقوق ما واقعیت ندارد.

مصاحبه کننده- در این صورت ما کاملاً طبق برنامه آنها عمل کرده ایم.

بیل کوپر- کاملاً. قانون اساسی, منشور حقوق ما و دولت ما هیچ ایرادی ندارد. آنها به دولت ما رسوخ کرده اند و مانند سرطان مشغول تخریب ملت ما هستند. جامعه سری مشغول از بین بردن  و واژگون کردن دولت است. از سال 1945 یا حتی پیش از آن, بر اساس قانون اساسی عمل نشده است. آنها پشت پرده مشغول به روی کار آوردن یک حکومت جهانی تمامیت خواه سوسیالیست هستند که مانیفست کمونیسم بنیاد آن است, و ابزارشان برای رسیدن به این هدف سازمان ملل است که توسط خودشان و در ادامه یک سازمان قدیمی تر به نام لیگ ملل  ایجاد شد. قانون اساسی در بالاترین سطوح دولت ما به دور انداخته شده و بر اساس قانون مشارکت سازمان ملل عمل میکنند…

مصاحبه کننده- که چه میگوید؟

بیل کوپر- که میگوید چیزی به اسم حق وحقوق وجود ندارد, هر چه هست امتیاز است و امتیازها میتوانند به میل دولت داده یا گرفته شوند.

مصاحبه کننده- چه سناریوی ترسناکی!

بیل کوپر- سناریوی بسیار ترسناکی است و بهتر است مردم بیدار شوند. اگر امروز بیدار شوند و کاری نکنند تنها دو گزینه پیش رویشان خواهد بود: تفنگهایشان را بردارند و برای احیای قانون اساسی بجنگند که در آن صورت در خیابانهای امریکا خون روان خواهد شد,  یا خم شوند, غل و زنجیر را خود به پای خود ببندند و با آرامش در جایگاه برده به حیات خود ادامه دهند… سالهای پیش رو سالهای آسانی نخواهند بود.

مصاحبه کننده- در تاریخ رایج امروز چیزی درباره آتلانتیس و لموریا نوشته نشده. این پنهانکاری چقدر و چطور بر آنچه امروز در حال وقوع است تاثیر دارد؟

بیل کوپر- من مطمئن نیستم مکانی به اسم آتلانتیس یا لموریا هرگز وجود داشته. واقعاً نمیدانم. اما خوب میدانم که داستانهایی که درباره تمدنهای باستانی گفته میشود باید به دقت خوانده شود, چرا که آنچه شاهد وقوعش هستیم ممکن است پیش از این هم رخ داده باشد. اگر تئوری رانش قاره ها را که فکر میکنم امروزه به عنوان یک حقیقت شناخته میشود بپذیریم, ممکن است واقعاً آتلانتیس و لموریا وجود داشته که به حد خارق العاده ای پیشرفته بودند. آنچه امروز در صحنه جهانی شاهد آن هستیم ممکن است بارها و بارها تکرار شده باشد…

مصاحبه کننده- آنها تداوم زندگی را قبول دارند, شما قبلاً به من گفتید که آنها به دنبال نامیرایی فیزیکی هستند.

بیل کوپر- آنها معتقدند به وسیله تکنولوژیشان انسان تبدیل به خدا میشود. به کمک منطق و خرد و تکنولوژی انسان تبدیل به خدا میشود. آنها درست همانطور که هیتلر هم تلاش میکرد, نژاد ابَر انسانی خلق خواهند کرد که هرگز نمیمیرد. همان مفهوم به دست همان افرادی که به هیتلر در اینباره کمک میکردند. قتل جان کندی نشان میدهد آنها چطور افرادی هستند؛ آنها هیچ مانعی را بر سر راهشان برنمیتابند. هدف آنها این است که پیش از حاکم کردن نظم نوین جهانی در سال 2000 حدود دو میلیارد نفر را به کشتن دهند. ایدز یکی از این روشها است. روشهای بسیار دیگری هم وجود دارد.

وقتی نظم نوین جهانی را حاکم کردند دین جدیدی را به مردم ارائه خواهند کرد و از مردم خواهند خواست به پیروی از مسیح و محمد و بودا پایان داده و به دین جدید بپیوندند, و هر کس که نپذیرد کشته خواهد شد. به همین سادگی.

آنها حیات فیزیکی جاویدان را به دریافت کنندگان «هدیه» خواهند کرد و دریافت کنندگان از اینکه نامیرا شده اند خوشحال خواهند بود. برایشان متاسفم. زندگی ابدی بر روی زمین به معنای اسارت ابدی بر روی زمین است, به معنای از دست دادن بخت تعالی به مدارج بالاتر پس از طی کردن زندگی زمینی با همه دردها و رنجهایش. آنقدر خودشیفته هستند که آنچه انجام میدهند را ثبت میکنند تا کسانی که هشیار هستند و توجه میکنند دریابند آنها مشغول چه هستند. مثلاً در مورد ترور کندی من 5 سال است فیلمی را نمایش میدهم که به خوبی نشان میدهد چه کسی مرتکب ترور شد, نشان میدهد آزوالد(لی هاروی آزوالد که به عنوان قاتل کندی دستگیر شد. او متهم بود از طبقه ششم ساختمانی که مشرف به محل گذر کاروان رییس جمهور بود به سمت او شلیک کرده و او را به قتل رسانده است. وی دو روز پس از دستگیری هنگام انتقال از مرکز پلیس به زندان به دست جک روبی, صاحب کلاب شبانه دالاس, و با شلیک اسلحه کشته شد- مترجم) حتی چنان که گفته شده در طبقه ششم ساختمان مشرف به محل عبور کندی نبود بلکه جلو ساختمان ایستاده بود و مشغول تماشای عبور کاروان رییس جمهور بود. حیرت انگیز است.

مصاحبه کننده- شما گفتید آنها از مردم خواهند خواست از دین خود روبرگردانند. آیا پذیرش دین جدید ابزاری است برای آنها برای…

بیل کوپر- اگر (مثلاً) مسیحی باشید وادارتان میکنند از مسیحیت روبرگردانید و به دین نظم نوین جهانی بپیوندید. به یاد دارید گفتم آنها مطالب کتاب مکاشفه را عیناً به اجرا در می آورند؟ مهم نیست شما چه دینی دارید. آنها مطالب کتاب مکاشفه را حرف به حرف به اجرا در می آورند. فقط کافیست مردم بیدار شوند و از حق خود آنچنان که در قانون اساسی آمده استفاده کنند. لازم نیست حتی یک قطره خون ریخته شود یا غل و زنجیر به پای کسی بسته شود. حق رای دادن هنوز در اختیار مردم است.

مصاحبه کننده- شما میگویید امکان این وجود دارد که حتی یک نفر با دیدن این مصاحبه بیدار شود و مسبب تغییر شود.

بیل کوپر- بهتر است اینطور باور داشته باشیم.

مصاحبه کننده- اما چطور؟

بیل کوپر- اولاً یاد بگیرید حقیقت چیست و از دنیای خیالی که در آن زندگی میکردید رها شوید. دوماً به دیگران هم بیاموزید, به کسانی که میشناسید, اطرافیانتان, خانواده تان. وقتی چنین چیزی رخ داد اطلاعات شروع به پخش شدن میکند. اگر مردم دریابند که آنچه برایشان برنامه ریزی شده مورد میلشان نیست, میتوانند با قدرت رای دادن خود این کشور و جهان را عوض کنند. میتوانند همه آنچه دوست دارند باشند, بدون هیچ محدودیتی. فقط لازم است بفهمند که هرگز نمیتوان همه چیز را خوب یا همه چیز را بد کرد. هر دو باید وجود داشته باشند و ما باید بینشان حفط تعادل کنیم. باید قبول مسئولیت کنیم. اگر تک تک افراد قبول مسئولیت کنند, در قبال خودشان, خانواده شان, محله شان, شهرشان, ایالتشان, کشورشان و کل زمین, اگر تک تک افراد در راه رفع مشکلات خودشان و خانواده شان و شهر و کشور و جهانشان تلاش کنند دیگر هیچ گروه سری نمیتواند پشت درهای بسته تشکیل جلسه دهد و برای آنها تعیین تکلیف کند. اما اگر چنین نکنیم, هر کسی میتواند پشت درهای بسته آنچه را که میخواهد برای ما رقم بزند. و جهانی که آنها میخواهند ممکن است جهان مورد دلخواه شما نباشد.

—-ادامه دارد—-

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش پنجم

مصاحبه کننده- بینندگانی که شاهد این مصاحبه هستند تعجب خواهند کرد که از موضوعی که مصاحبه با آن شروع شد به قلمروی رسیدیم که کاملاً با عقل سلیم سازگار است.

بیل کوپر- آنچه گفتم عجیب نیست. از سنین پایین به مردم چنین تلقین شده که هر کس کلمات خاصی را بیان میکند دیوانه است و هیچ پشتوانه ای برای حرفهایش وجود ندارد. اما وقتی وارد گود میشوند درمی یابند که همه این مطالب در جایی به هم ربط پیدا میکند و میپیوندد. وقتی درمی یابند که یک حکومت تمامیت خواه سوسیالیست قصد حکمرانی بر سراسر زمین را دارد, دلیل همه آنچه که در اطرافشان به وقوع میپیوندد و سالها رخ داده را میفهمند, و درمی یابند که یوفوها نقش بزرگی در این زمینه ایفا میکنند. تصور کنید یک یوفو در ایالت جرجیا فرود بیاید و موجودی که مثل ما نیست از آن پیاده شود. آن موجود درباره ما چه فکر خواهد کرد وقتی بداند که در آمریکا آدمها ممکن است کشته شوند تنها به این دلیل که در اتوبوس روی صندلی اشتباه نشسته اند. منظور من توهین به شهروندان جرجیا نیست. این موضوع درباره سایر ایالات هم صدق میکند. شاید دلیل اینکه بیگانگان از ما دور نگاه داشته شده اند این باشد.

مصاحبه کننده- فکر میکنید آنها درباره ما چیزی نمیدانند؟

بیل کوپر- البته که شما را میشناسند, اگر مصاحبه هایی اینچنینی را انجام میدهید.

مصاحبه کننده- به نظر شما خطوط تلفن ما در حال حاضر شنود میشود؟

بیل کوپر- نه. شک دارم. آنها کسی را تهدید برای خود نمیدانند مگر اینکه او گروه بزرگی از پیروان سیاسی پیدا کند. مادامیکه پیروان سیاسی فراوان نداشته باشید برای آنها تهدید محسوب نمیشوید. اگر پیروان فراوان نداشته باشید آنها فکر میکنند که مردم آنقدر احمق هستند که به حرفهای شما گوش نخواهند کرد, و عموماً نیز مردم چنین هستند.

مصاحبه کننده- فکر میکنید آموزش دادن به مردم بهترین راه حل است؟

بیل کوپر- آموزش دادن به مردم 60 تا 70 درصد قضیه است. وقتی مردم بدانند حقیقت چیست, به طور خودکار آنچه درست هست را انجام میدهند.

مصاحبه کننده- اجازه دهید به ماجرای جان اف کندی برگردیم. من فیلم مورد اشاره شما درباره ترور کندی را دیدم. فیلم به وضوح دستکاری شده است.

بیل کوپر- بله دستکاری شده است.

مصاحبه کننده- با وجودی که دستکاری شده باز هم میتوان راننده لیموزین را دید که به عقب میچرخد, تفنگ را از بالای شانه خود به طرف کندی شلیک میکند و سر کندی در اثر اصابت گلوله به عقب خم میشود. آیا کمیسون جنگ این تصاویر را دیده است؟

Untitled.png

تصویر ثابت اول از فیلم زپرودر- راننده لیموزین با چرخیدن به عقب, وضعیت جان اف کندی را بررسی میکند

Untitled

تصویر ثابت دوم ار فیلم زپرورد- راننده لیموزین تفنگ کمری خود را به سمت جان اف کندی نشانه میگیرد

Untitled.png

تصویر ثابت سوم از فیلم زپرودر- راننده لیموزین به سر جان اف کندی شلیک میکند

بیل کوپر- کمیسیون جنگ هرگز فیلم زپرودر را ندید, هرگز(Zapruder film فیلمی است که توسط شهروندی به نام ابراهام زپرودر و به وسیله یک دوربین ویدیویی خانگی تهیه شد و به طور اتفاقی صحنه ترور کندی را ثبت کرد- مترجم).  من نمیدانم چه کسی در کمیسیون جنگ درباره فیلم زپرودر شهادت داد, نمیدانم اصلاً کسی در اینباره به کمیسیون شهادت داد یا نه. اما میدانم که بعدها در جلسات کمیته تحقیق ترور( HSCA ) کسی به عنوان متخصص در این زمینه استخدام شد تا نظر خود درباره فیلم زپرودر را به کمیته اعلام کند. نام او رابرت گوردن Robert Gorden بود که بعدها کتابی به عنوان خیانت بزرگ را درباره ترور کندی نوشت. او یکی از پرشمار متخصصین و تکنسین هایی بود که برای ساخت فیلم J.F.K به کارگردان آن, اولیور استون مشاوره داد. او یک متقلب دروغگوی خائن است. او به خاطر رزومه اش توسط کمیته تحقیق ترور استخدام شد که در آن به عنوان بهترین تحلیلگر تصاویر در جهان معرفی شده بود. یک دروغ. او هرگز به هیچ مدرسه عکاسی نرفته بود, هرگز یک عکاس نبود, هرگز تحلیلگر تصاویر نبود. بهترین تحلیلگران تصویر همه یا سابقه نظامی دارند و یا سابقه اطلاعاتی, زیرا در چنان مناصبی به کار تحلیل تصاویر هوایی میپردازند و برای تشخیص جزییاتی که در تصاویر هوایی دیده میشوند تعلیم داده میشوند و او هرگز در چنان مناصبی استخدام نشده بود. او در کمیته تحقیق ترور شهادت شفاهی و کتبی داد که بر اساس آنچه در فیلم زپرودر دیده میشود, راننده در لحظات ترور به هیچ وجه دستهای خود را از فرمان لیموزین جدا نکرده است؛ دروغی بیشرمانه. هر کسی میتواند ببیند که ویلیام گریر (William Greer راننده لیموزین کندی) کاملاً به عقب برگشته, به طوری که روی بازوی راستش با پشتی صندلیش تماس دارد و مستقیم به رییس جمهور کندی نگاه میکند و در چنین حالتی از نظر بدنی غیرممکن است بتواند هر دو دست خود را به فرمان گرفته باشد.

پس او آنچه که در رزومه اش نوشته شده بود یا ادعا میکرد نبود. در درجه اول او دارای تخصص ادعاییش نبود. در درجه دوم حتی اگر دارای این تخصص نبود, امکان نداشت بر اساس فیلم نتیجه گیری کند که راننده هر دو دست خود را به فرمان گرفته است. او اشتباه نکرد بلکه تعمداً به کنگره و به کمیته تحقیق ترور و در نتیجه به مردم امریکا دروغ گفت. جالب اینجا است که از محققین بسیار فعال است, مخصوصاً در زمینه ترور رییس جمهور, و دائماً نظریه های جدیدی در اینباره ارائه میکند که بر اساس شواهد ادعایی او که عمدتاً تقلبی هستند بنا شده. او در کتاب خود نوشته رییس جمهور محتملاً همزمان از جلو و عقب مورد اصابت گلوله قرار گرفت. کار او گیج و گمراه کردن مردم امریکا است, تبلیغ برای این دروغ است که دولت ما مسبب همه این وقایع و مسبب ترور کندی است. و من اینجا هستم تا به شما بگویم این ترور کار دولت ما نبود, بلکه کار جوامع سری, ایلومیناتی, شوالیه های معبد KNIGHTS TEMPLER)), فراماسونها بود و گواه این ادعا برای هر کس که بخواهد ببیند, در دسترس است:

اول, ویلیام گریر یک فراماسون بود, مامور سرویس مخفی بود و به کندی شلیک کرد.

دوم, سنگ برافراشته ای در میدان دیلی Dealey Plaza قرار دارد, در محلی که کندی ترور شد. این نقطه محل برپایی اولین معبد فراماسونری تگزاس است. پلازای دیلی بر روی مدار 33 درجه شمالی واقع شده است. 33 یکی از اعداد مقدس فراماسونری است. کندی به نحوی ترور شد که خون فراوانی از او جاری شود, که مطابق با «کفاره خون», یکی از مراسم فراماسونری است که در روزهای اولیه پیدایش آن اجرا میشد اما ادعا میشود که امروزه دیگر اجرا نمیشود. گروه بیلدربرگ که دستور ترور او را صادر کرده بود همان شورای عالی جهانی فراماسونری است که دارای 39 عضو دائمی است. 39 سه برابر عدد 13 است (یکی دیگر از اعداد مقدس فراماسونری- مترجم) که دقیقاً تعداد کسانی است که قانون اساسی امریکا را امضا کردند, 39 نفر پدران امریکا. چنان که میبینید بنیانگزاران این کشور نیز عضو گروه سری بودند و این کشور را برای ایجاد نظم نوین جهانی به وجود آوردند, و این مطلب بر روی مهر رسمی ایالات متحده که در سال 1782 قانونی شد نیز تصویر شده است. چنان که میبینید تمام اینها در مقابل دیدگان مردم قرار دارد اما عجیب است که مردم متوجه نمیشوند که با گروهی که در جلسات سری گرد هم  بیایند و مجازات فاش کنندگان اسرار را پاره کردن سینه و بیرون کشیدن قلب و پاره کردن شکم و بیرون کشیدن و پخش کردن جوارح داخلی بدانند, روبرو نیستند. این گروه جدی است و احتمالاً اهل چنین بازیهایی نیست.

قانون اساسی ما هیچ ایرادی ندارد, منشور حقوق ما هیچ ایرادی ندارد. این گروههای سری هستند که دستور ترور کندی را صادر کردند, که به دنبال ایجاد نظم نوین جهانی هستند. اما هدفشان این است که مردم دولت را مقصر بدانند.

مصاحبه کننده- پس شما میگویید که بنیانگذاران این کشور زیربنای تشکیل یک دولت خوب را فراهم کردند.

بیل کوپر- بله. آنها همه آنچه که موفقیت ما را تضمین میکرد در اختیارمان قرار دادند. اما این یک آزمون بود. انسان همیشه ادعا کرده بود که خود میتواند ضمام امور خود را به دست بگیرد, اما این فرصت هرگز به او داده نشده بود. حتی در رم باستان حکومت را دموکراسی مینامیدند و این باور را در مردم ایجاد میکردند که آنها خود حکمران خود هستند اما مردم در واقع آزاد نبودند. واقعیت این بود که در رم فرمانده سربازان میتوانست در خیابان گریبان هر شهروندی را بگیرد و او را وادار به انجام آنچه میخواهد بکند یا او را به قتل برساند. در تمام دنیا هرگز هیچ مردمی آزاد و حاکم بر خود نبودند تا زمانی که امریکا با سیستم جمهوری ایجاد شد که در آن ما نمایندگان خود را برای اداره کردنمان انتخاب میکنیم. آنها همچنین تمام ابزار لازم برای اینکه در صورتی که توانایی اداره خود رانداشته باشیم, خود را نابود کنیم را هم فراهم کردند. انقلاب ایالات متحده امریکا و انقلاب فرانسه به این منظور به وجود آمدند که حکومتهایی ایجاد شوند که در جایگاه آنتی تز حکومت سلطنتی, زمینه سقوط پادشهاهان را فراهم کنند. به انسان یک بار برای همیشه این فرصت داده شد تا حکمران خود باشد, و اگر انسان موفق میشد, نظم نوین جهانی ایجاد شده بود؛ اما ابزار لازم برای بازپس گرفتن آزادی ما را در قانون اساسی, در صورتی که موفق نمیشدیم, گنجاندند. و این ابزار عبارت بود از ایجاد دموکراسی فدرال در چارچوب واشینگتن دی سی, و فراهم کردن این امکان برای ما که از دموکراسی فدرال در قبال از دست دادن آزادیهایمان حق دریافت کنیم. و این دقیقاً چیزی است که در حال رخ دادن است. جان اف کندی در حال دور زدن نظم نوین جهانی بود. او دستور به چاپ پول مشروطه داده بود, که منجر به نابودی خزانه داری فدرال میشد.

خزانه داری فدرال بخشی از دولت امریکا نیست بلکه یک شرکت خصوصی است که متعلق به بانکدارها است و توسط آنها اداره میشود, توسط ایلومیناتی اداره میشود, و هدف آن از بین بردن طبقه متوسط امریکا, یا به عبارتی از بین بردن اقتصاد ما است؛ و در نتیجه پناه آوردن اجباری ما به ترحم نظم نوین جهانی.

مصاحبه کننده- و این در حال وقوع است.

بیل کوپر- بله در حال وقوع است.

—-ادامه دارد—

مصاحبه بدون سانسور سی ان ان با بیل کوپر- بخش چهارم

مصاحبه کننده- برداشت عمومی این است که سرمایه داری از طریق شرکت های بزرگ , پشت پرده همه این ماجرا است, اما آنچه شما می گویید بیشتر دلالت بر این دارد که آنها سوسیالیسم را ابزار کنترل قرار داده اند و نه کاپیتالیسم را.

بیل کوپر- لازم است فرق بین کاپیتالیسم, سوسیالیسم, کمونیسم و غیره را بدانید. باید بدانید فرق بین جناح راست و جناح چپ چیست. مردم این لغات را به کار میبرند بدون آنکه حتی معنای آنها را بدانند. برای من عجیب است که بشنوم یک سوسیالیست کسی را نازی خطاب کند. نازی یعنی سوسیالیت ملی گرا. عجیب است که یک سوسیالیست کسی که تمایلات راستی دارد را نازی مینامد, حال آنکه باید او را آنارشیست بنامد. آنها که به جناح راست متمایلند خواهان هیچ کنترلی نیستند, بنابراین آنارشسیت هستند. افراطیان جناح راست هیچ کنترلی بر هیچ بخشی را برنمیتابند و معتقدن مسئولیت باید تماماً به خود مردم واگذار شود. بنابراین مینیمم قدرت را به دولت وامیگذارند. افراطیان جناح چپ معتقدند دولت باید کنترل کامل امور را در دست داشته باشد و تمام نیازهای مردم را براورده کند. جمهوری جایی بین این دو جا میگیرد. دولت بر اساس قانون عمل میکند و قانون توسط نمایندگان مردم نوشته میشود. نمایندگان هر چه را صلاح بدانند انجام میدهند, نمایندگان لزوماً توسط مردم انتخاب نمیشوند. نمایندگان در دموکراسی توسط مردم انتخاب میشوند. دموکراسی در انتهای طیف چپ قرار دارد.

مردم امریکا نمیفهمند که ما در یک سیستم دموکراتیک زندگی نمیکنیم بلکه حکومت ما جمهوری است. دموکراسی توسط اکثریت اداره میشود و گروه اکثریت همواره در راستای منافع خود رای میدهد و در نتیجه دولت دارای قدرت فوق العاده زیادی میشود. گروه با رای به خود, به خود جایگاه یک دیکتاتور را میدهد. دموکراسی خطرناک ترین سیستم برای اقلیتها است. اگر اکثریت یک اقلیت را دوست نداشته باشد میتواند به راحتی رای به از بین بردن آن اقلیت بدهد. دموکراسی خطرناک است. دموکراسی سوسیالیسم است. دموکراسی کمونیسم است. کمونیسم یعنی تک تک افراد بر اساس استعداد و تواناییشان فعالیت میکنند و به اندازه نیازشان دریافت میکنند. و چنان که میدانیم کمونیسم کارامد نیست. انسان ذاتاً طعمکار است. آنها که در بالا قرار دارند همه چیز را از آن خود میکنند و آنها که در پایین قرار دارند هیچ چیز به دست نمی آورند.

سوسیالیسم متفاوت است. سوسیالیسم معمولاً در نهایت ختم به دیکتاتوری میشود. منجر به ایجاد حکومتی مستبد میشود که مالک همه چیز است, حتی مالک انسانهایی که بر آنها حکم میراند. نیاز کسانی که در وحشت بی چیز بودن زندگی میکنند توسط حکومت تامین میشود و در عوض حکومت را میپرستند. سوسیالیستها مثل بچه هایی هستند که وقتی قدم به دنیای بیرون از خانه میگذارند و متوجه میشوند نمیتوانند با واقعیت بیرون مواجه شوند, به آغوش پدر بازمیگردند و میگویند بابا از من محافظت کن, بابا به من غذا بده, بابا ماشینت را به من قرض بده, بابا شبها به من پناه بده. سوسیالیستها بچه هایی هستند که نمیتوانند از خودشان محافظت کنند, مسئولیت پذیر نیستند, بر روی پای خود نیستند و پدری لازم دارند که غذایشان را تامین کند. اما وقتی همیشه به خانه بروی و از پدرت تقاضای کمک کنی چه اتفاقی می افتد؟

مصاحبه کننده- پدرت خرج تو را میدهد و تو همیشه وابسته به او میمانی.

hqdefault.jpg

بیل کوپر- و این به چه معناست؟ آیا به این معنا نیست که مجبوری هر چه پدرت از تو میخواهد انجام دهی؟ وقتی بابا میگوید در خانه بمان باید در خانه بمانی. وقتی میگوید نمیتوانی با ماشین او به شهر مجاور بروی, نمیتوانی بروی. وقتی میگوید سطل آشغال را بیرون ببر باید بیرون ببری. وقتی از بابا تقاضی میکنی باید در ازای آن آزادیت را از دست بدهی. سوسیالیسم همیشه منجر به سرکوب آزادی و برابری میشود.

برای آنکه بیمه پزشکی مجانی داشته باشی, برای آنکه در خانه ای زندگی کنی بی آنکه مجبور باشی اجازه خانه بدهی, برای آنکه حکومت غذای تو را تامین کند آزادیت را از دست میدهی. و این موقعیت امروز ما است. ما در یک سیستم مطلقاً سوسیالیست زندگی میکنیم و حالا مردم درخواست بیمه پزشکی ملی میکنند.

مصاحبه کننده- مایلم دوباره به آنارشی یا جناح راست برگردیم.

بیل کوپر- آنارشیستها معتقدند همه مردم باید مسئول باشند, باید آزاد باشند, و آزادی هر فرد تنها زمانی محدود شود که به آزادی فردی دیگر تجاوز کند. و هیچ کس نباید کنترل کند. بزرگراه ها نباید حداکثر سرعت مجاز داشته باشند. اما در نهایت همیشه افرادی هستند که مسئولیت پذیر نیستند, افرادی هستند که در بزرگراه با سرعت بیش از حد میرانند, در حالت مستی میرانند و باعث به تصادف و خسارت مالی و جانی دیگران میشوند.

راه حل در میانه روی است. قانون جهان هستی میگوید هر عملی عکس العملی مساوی و در جهت مخالف دارد. خوبی وجود ندارد مگر بدی وجود داشته باشد. بدون زن مرد وجود ندارد.

مصاحبه کننده- بر این اساس نظریه جامعه آرمانی بر روی زمین از اساس غلط است چون در مخالفت با قوانین فیزیک است.

بیل کوپر- بله. در مخالفت با قانون جهان هستی است که در هر لحظه و هر مورد دو نیروی مخالف هم وجود دارند و اینچنین است که سیستم جهان هستی کار میکند. آنچه ما باید انجام دهیم این است که نه به انتهای طیف آزادی در جهان آرمانی برویم و نه به انتهای دیگر طیف که سرکوب مطلق آزادی است. باید بین این دو توازن ایجاد کنیم. از پنهان نگاه داشتن اطلاعات خودداری کنیم. آنچه مشکل ساز شده این است که افرادی تصور میکنند نگهبانهای اسرار اعصار هستند و فقط و فقط آنها به بلوغ کافی برای دانستن همه اسرار علم و متافیزیک رسیده اند و نه عامه مردم. از همین رو اسرار را میان خود نگاه میدارند و بقیه ما بدون دانستن اینکه حقیقت از چه قرار است در جهالت به سر میبریم. برای همین است که دائماً مسیر همدیگر را سد میکنیم و دائماً مشغول انجام چیزهایی که دوست نداریم هستیم. فقط به این دلیل که به حقیقت دسترسی نداریم.

البته باید این را بگویم که قبل ها, وقتی این جوامع سری آغاز به تشکیل کردند عامه مردم هوش کافی برای درک این اسرار را نداشتند و همه عمر خود را به مشقت میگذراندند. اما امروز بیشتر مردم به اندازه کافی تحصیلات و درک دارند. توانایی فهمیدن آنچه به آنها آموخته میشود را دارند. وقت آن است که حقیقت به مردم آموخته شود. وقت آن رسیده که همه انسانها گرد هم آیند و در توازن زندگی کنند. نه بدی از بین رفتنی است و نه خوبی. مهم حفظ توازن بین این دو است. باید افراط به یکی از دو سوی طیف را متوقف کنیم. من نمیفهمم چرا مردم طرفدار دموکراسی یا سوسیالیسم یا کمونیسم یا این یا آن مکتب هستند, چرا سیاه از سفید جدا میشود, چرا این همه فرقه و گروه داریم, چرا انقدر دسته دسته و تکه تکه هستیم. با هم یکی شدن واقعاً مشکل است ولی باید چنین کنیم. اگر ما چنین نکنیم, این افراد که در خفا با هم ملاقات میکنند و برای ما برنامه ریزی میکنند, ما را وادار به انجام آن خواهند کرد, چه بخواهیم و چه نخواهیم, حتی به زور سرنیزه. آنها آزادی ما را از ما خواهند گرفت زیرا ما را به اندازه کافی مستحق و مسئولیت پذیر برای آزادی بودن نمیدانند. آنها ما را مستعد استفاده از هوشمان نمیدانند و ما را به غل و زنجیر خواهند کشید و وادارمان خواهند کرد با هم در صلح زندگی کنیم. این, برنامه آنهاست. این, نظم نوین جهانی است.

—–ادامه دارد—–